یادداشت از زهرا رضازاده
در بسیاری از پروندههای روانشناختی و مشاورهای، روند تکرارشوندهای مشاهده میشود: زنانی که در طی ماهها یا سالها، از طریق توجهات گاهبهگاه، امیدهای مبهم، و وعدههای نیمهکاره وارد رابطههایی میشوند که در نهایت به بیتعهدی کامل ختم میشود.
دکتر مهتاب رضوی، رواندرمانگر خانواده در این باره اظهار دارد: یکی از عمیقترین زخمهایی که در روان زن شکل میگیرد، زمانی است که فکر میکند “بالاخره” دوست داشته شده، اما درست بعد از آن، بیدلیل یا با دلایلی سطحی، رها میشود.» این اتفاق بیش از آنکه صرفاً یک جدایی عاطفی باشد، نوعی سوءاستفاده روانی است.
مردانی که بیهیچ شناخت عمیقی، با بازی دادن احساسات طرف مقابل، در او امنیت و اعتماد ایجاد میکنند، اما به محض تثبیت رابطه یا عقبنشینی از طرف زن، بیهشدار ناپدید میشوند یا چهرهی واقعی خود را نشان میدهند.
تبعات اجتماعی: آمارها نشان میدهد که زنان تجربهدیده از این نوع روابط، بیش از دیگران مستعد ابتلا به افسردگی، اختلال اضطراب، بیاعتمادی مزمن، و حتی فروپاشی هویت فردی هستند.
آنها نهتنها دیگر نمیتوانند به رابطهی سالم بعدی فکر کنند، بلکه خود را در قفسی از سرزنش و فقدان رها میبینند.
یکی از قربانیان این رفتار در این باره اظهار داشته است؛ «من فکر میکردم او همون پناهی است که بالاخره باید بهش تکیه کنم. اما حالا حتی به خودم هم شک دارم…»
این نوع آسیب، نشانهای از یک خلأ عمیقتر در فرهنگ عاطفی مردان جامعه است. مردانی که از احساسات زن بهعنوان ابزار تأیید یا کنترل استفاده میکنند، اما مسئولیت روانی و عاطفی رفتارهایشان را نمیپذیرند. کارشناسان هشدار میدهند که تا زمانی که مسئولیتپذیری عاطفی در تربیت مردان جای نگیرد، و زنان از آموزشهای لازم برای تشخیص روابط ناسالم بیبهره باشند، این چرخهی درد ادامه خواهد یافت.
رها شدن، همیشه فقط پایان یک رابطه نیست. برای برخی زنان، آغاز یک سوگواری مادامالعمر برای اعتمادیست که بیرحمانه زیر پا گذاشته شد. و تا زمانی که این نوع ظلمهای خاموش، بهعنوان یک معضل جدی اجتماعی شناخته نشود، قربانیانش در سکوت خواهند مردپنه با مرگ، بلکه با فراموشی خویشتن.

