موضوع تبعیض عدالتی مربوط به یکی دو روز نیست، رعایت حقوق شهروندی به یک رویا تبدیل شده است؛ خیلی شعارها داده میشود اما در عمل چیزی دیده نمیشود؛ شهر حسینی جای چنین بیعدالتیهایی نیست.
مخصوصا وقتی بحث مربوط به حاشیه نشینی و مرفهنشینی در میان باشد، مشخص میشود وضعیت چقدر میتواند بحرانیتر باشد.
از امکانات اولیه اعم از پارک، فضای سبز، بوی تعفن و وضعیت نامناسب سطلهای زباله شهرداری، وضعیت آسفالت کوچهها و معابر، اتوبوسهای شهری، نانواییها و بقالیها و سیستم روشنایی گرفته تا وضعیت نابسامان مدارسی که در مناطق پایینشهر به وفور مشاهده میشود میتوان این نکته را دریافت که تابه اکنون سطوح مختلف طبقاتی با تفاوتهای محرز همراه است.
این آسیب را خود مردم نیز میدانند فقط برای بیان اعتراضاتشان فرصتی پیش نمیآید، در همین کوچه بازارها میتوان به خیل گستردهای از حقیقتهای مسکوت و خفگان جامعه پی برد.
اما این تبعیض در هر حوزهای هم قابل تحمل باشد در حوزه آموزشی نادیده گرفتن این حقیقت یک ظلم بزرگ به سرمایههای این ملت است؛ آیا لازم نیست که بحث آموزش منوط به بالا و پایین شهر بودن نباشد و هر دانشآموزی به عنوان یک شهروند اجتماعی حق بهرهمندی از تمامی امکانات و ظرفیتهای آموزشی داشته باشد و از معلمان باتجربه، متخصص و دارای رتبه علمی بهرهمند گردد.
اگر خانوادهها راضی شدهاند که بار خفت و خواری ثبتنام در مدارس دایر در مناطق بهتر را به دوش بکشند، اجاره نامه برای سکونت در خانه دیگر تنظیم کنند و از مدیران و مسئولان آموزشی برای پایین طبقه بودن حرف بشنوند بخاطر این است که میدانند فرزندانشان شرایط آموزشی یکسانی ندارند و نمیتوانند مثل هم سن و سالهای خود که از بهترینهای شرایط آموزشی و علی الخصوص معلمان خبره برخوردارند بهرهمند شوند.
شهروندی میگفت بخاطر عدم کیفیت آموزشی مدرسه نزدیک خانهمان مجبور به ثبتنام فرزندم در مدرسه بهتر شدم، اما مدیران چند مدرسه با به تعویق انداختن ثبتنام وضعیت تحصیلی او را تعیین تکلیف نکردند و فرزند من که پایه تحصیلی خود را تغییر میداد برای تحصیل در مدرسه بهتر ثبتنامش در مدرسه غیرانتفاعی انجام شد، یعنی در عمل شرایط تحصیل برای مرفهها در مدارس دولتی و هیئت امنایی فراهم است اما برای افراد ضعیف تر یا باید بند پ داشت یا باید پول داشت!!!
حالا لازم است به این موارد هم اشاره شود که مگر تمامی افراد جامعه به یک اندازه حق زندگی ندارند، حق بهرهمندی از امکانات و ظرفیتهای موجود را ندارند و حق تامین امنیت روانی فرزندانشان را ندارند پس چرا باید در یک شرایط غیرهمسان و غیریکسان زندگی کنند.
همین میشود که از بطن همین جامعه ضعیف و آسیبپذیر یک سری مسائل و معضلات فاجعهانگیز به بیرون تراوش میکند و گریبانگیر کل جامعه میشود.
بهتر نیست به جای درمان به فکر آسیبشناسی و پیشگیری از چنین وقایع نابسامان باشیم تا به این اندازه منتظر افزایش آمار خشونت، نزاع و آسیبهای اجتماعی نباشیم، چرا که دلایل برخی واقعیتها به سهلانگاری و دید نادرست از جامعه برمیگردد.
یادداشت: زهرا رضازاده