به قلم زهرا رضازاده پایگاه خبری آذردید
در سرمای استخوانسوز زمستانی اردبیل، در حالی که دانههای برف آرام و بیصدا بر زمین مینشستند و خیابانها را سفیدپوش میکردند، گروهی از خبرنگاران و اصحاب رسانه، پالتوها و کاپشنهای خود را محکمتر به خود پیچیدند و به سمت محل برگزاری نمایشگاه «چهل چراغ» حرکت کردند. برفهای انباشتهشده صدای قدمهای مشتاق آنها را خفه میکرد، اما سرمای هوا نتوانست از گرمای اشتیاق آنها برای آشنایی با دنیای ناشناخته سربازان گمنام امام زمان (عج) بکاهد.
با ورود به فضای گرم و نورانی نمایشگاه، انگار دنیایی متفاوت پیش روی بازدیدکنندگان گشوده شد. گرمای دلنشین سالن، تضاد شگفتانگیزی با سرمای بیرون داشت، گویی این گرما نمادی از امنیت و آرامشی بود که این مجاهدان خاموش برای کشور به ارمغان آوردهاند. در چهره تکتک خبرنگاران میشد برق کنجکاوی و حیرت را دید؛ حیرت از اینکه این همه تلاش و مجاهدت چگونه بیصدا و در سایه انجام میشود.
غرفههای متعدد نمایشگاه، هر کدام روایتگر داستانی از فداکاریهای بیادعا بودند. در یکی از غرفهها، تصاویر و اسناد مربوط به خنثیسازی تهدیدات امنیتی به چشم میخورد. کارشناسی با لحنی آرام و متین، توضیح میداد که چگونه یک تیم اطلاعاتی، شبانهروز و در سکوت مطلق، برای شناسایی و خنثیسازی یک توطئه امنیتی تلاش کرده است.
در غرفه دیگر، نمایشگری از فعالیتهای سایبری و مقابله با تهدیدات فضای مجازی برپا شده بود. صفحات نمایش متعدد، هر کدام بخشی از تلاشهای شبانهروزی متخصصان این حوزه را نشان میدادند. یکی از خبرنگاران که از سرما دستهایش را در جیب کاپشن فرو برده بود، با تعجب پرسید: «واقعاً همه این تهدیدات روزانه خنثی میشوند؟» و مسئول غرفه با لبخندی معنادار سر تکان داد.
لحظات عمیق احساسی زمانی رقم خورد که تصاویری از شهدای گمنام اطلاعات به نمایش درآمد. سکوت سنگینی سالن را فرا گرفت. قطرات برف همچنان بر زمین مینشستند، انگار آسمان هم در این سوگواری شریک شده بود. یکی از خبرنگاران جوان، در حالی که قطره اشکی را از گوشه چشم میسترد، آهسته زمزمه کرد: «چه بیصدا رفتند و چه بیادعا خدمت کردند.»
در این میان بانویی شجاع و سختکوش با چشمانی خسته و لبانی تشنه در گوشهای روایتگری میکرد و از روزهای سختی میگفت که فرزندش را چگونه در اسارت جسم و افکار درآورده بودند که مادرش را نامادری خطاب کند؛ هرازگاهی از روزهایی میگفت که پایداری و مقاومت چه حرفهایی برای گفتن میتواند داشته باشد.
از طرفی گرمای حضور در نمایشگاه با سردی هوای بیرون در تضاد بود، اما این تضاد یادآور حقیقتی بود که در تمام غرفهها موج میزد؛ در سرمای سختترین روزهای سیاسی و امنیتی کشور، این سربازان گمنام بودند که گرمای امنیت و آرامش را به خانههای مردم هدیه کردند.
در پایان بازدید، وقتی خبرنگاران قصد ترک نمایشگاه را داشتند، برف شدت گرفته بود. کفشهایشان در برف فرو میرفت و رد پاهایشان به سرعت با لایهای از برف تازه پوشیده میشد. این صحنه، استعارهای عینی از کار سربازان گمنام بود؛ آنها که رد پایشان همیشه پنهان میماند، اما اثر وجودشان، همچون گرمای نمایشگاه در آن روز سرد زمستانی، در تمام لحظات زندگی مردم جاری است.
نمایشگاه «چهل چراغ» اردبیل نه تنها روایتگر چهل سال مجاهدت خاموش سربازان گمنام امام عصر(عج) بود، بلکه فرصتی بود تا در سرمای زمستان، گرمای قدرشناسی در دل خبرنگاران و بازدیدکنندگان شعلهور شود؛ گرمایی که حتی پس از بازگشت به سرمای بیرون نیز، همچنان در قلبهایشان باقی ماند.